جیرجیرک به خرس گفت : دوستت دارم . خرس گفت : الان وقت خواب زمستونیه ، بعدا" صبحت میکنیم خرس رفت خوابید ....! ولی ...! ولی نمیدونست که عمر جیرجیرک فقط سه روزه ...!
جیرجیرک به خرس گفت : دوستت دارم . خرس گفت : الان وقت خواب زمستونیه ، بعدا" صبحت میکنیم خرس رفت خوابید ....! ولی ...! ولی نمیدونست که عمر جیرجیرک فقط سه روزه ...!
برای تویی که ذره ذره وجودم را در دستهای نازک فشردی...! تا آخرین امید را از من جدا سازی برایت اشک خواهم ریخت..! برای تو گریه خواهم کرد. برای تو اشک خواهم ریخت ...! برای تنهایت .~.. و بر سر مقبره اصالت از دست رفته ات ...! شمعی کوچک روشن خواهم کرد. یادگار سنتهای از دست رفته من . تو . ما.....! و به تو خواهم گفت که تو دیگر همچون بادبادکی سرگردان بر آسمان خواستن ها نیستی. بازیچه نیستی. تنها نیستی.. ! خواب نیستی.. ! رویا نیستی...! شک نیستی...! تو حقیقت موزون شبهای منی.. تو همراز صداقت های منی... ! تو پاکی.. تو خوبی.. تو زیبایی.. تو آتش کده آتش من پرومتهء به زنجیر کشیده برای تو هستی...! برای تو برای خواستن هایت برای خواهش های دل... برای نجابتت برای ماندنت... ! اینبار را هم بمان ..بخوان بر من ..بخوان از آسمان عشقت نازنین~
آری هنوز تشنه زندگی هستم، اما مرگ را چون سرابی یافته ام که هر چند می دانم تشنگی مرا دو چندان می کند، لیکن رفتن و مردن بهتر از ماندن و مردن است..!! که رفتن، پایانیست برای ماندن! هر چند هنوز تشنه باشی.
مرسي سر زديد ... من هر سال روز تولدم دچار افسرگي مزمني ميشوم كه خلاصي از دستش نا ممكن است. شايد به همان عادت زنانه ي مخفي نگه داشتن سن و سال باز گردد... نمي دانم
22 Comments:
چیه؟ هنوز چشم به راهی؟
اینقدر به من میگی کم نیاری پس خودت چی؟
رد پايي كه هنوز برنگشته ... بر نگشته ....
قصه ... قصه دلم قصه ميخواد ... دلم رد پاي روي برف ... بگذريم
are delam mikhad beram va dige bar nagardam
می تونه رد پای یه دزد باشه ها.
کوتاه غمگين در عين حال رسا و خواندنی بود. پيروز باشی
این یکی از زیبا ترین داستان های کوتاهی بود که خوانده ام...خیلی زیبا بود. مرسی. نوشته ی خود شماست؟
ali...
سلام داستان زیبایی بودلذت بردم .درضمن ازحضورت دربلاگم تشکرمی کنم .فرصت کردی بازهم کارزیبایت راتکرارکن .قربانت...علی
و چه جالب است اين قصه
جیرجیرک به خرس گفت : دوستت دارم .
خرس گفت : الان وقت خواب زمستونیه ، بعدا" صبحت میکنیم
خرس رفت خوابید ....!
ولی ...! ولی نمیدونست که عمر جیرجیرک فقط سه روزه ...!
جیرجیرک به خرس گفت : دوستت دارم .
خرس گفت : الان وقت خواب زمستونیه ، بعدا" صبحت میکنیم
خرس رفت خوابید ....!
ولی ...! ولی نمیدونست که عمر جیرجیرک فقط سه روزه ...!
برای تویی که ذره ذره وجودم را در دستهای نازک فشردی...!
تا آخرین امید را از من جدا سازی برایت اشک خواهم ریخت..!
برای تو گریه خواهم کرد. برای تو اشک خواهم ریخت ...!
برای تنهایت .~.. و بر سر مقبره اصالت از دست رفته ات ...!
شمعی کوچک روشن خواهم کرد. یادگار سنتهای از دست رفته من . تو . ما.....! و به تو خواهم گفت که تو دیگر همچون بادبادکی سرگردان بر آسمان خواستن ها نیستی. بازیچه نیستی. تنها نیستی.. ! خواب نیستی.. ! رویا نیستی...! شک نیستی...!
تو حقیقت موزون شبهای منی.. تو همراز صداقت های منی... ! تو پاکی.. تو خوبی.. تو زیبایی.. تو آتش کده آتش من پرومتهء به زنجیر کشیده برای تو هستی...! برای تو برای خواستن هایت برای خواهش های دل... برای نجابتت برای ماندنت... !
اینبار را هم بمان ..بخوان بر من ..بخوان از آسمان عشقت نازنین~
man dige az in chiza barat neminevisam!
تمام نشونی ی که داری همونه مواظب باش برف بعدی پاکش نکنه...
اگه میری از اینجا تک و تنها تا یه شهر دور
برو که رفتن بدون ما می رسه به دنیا نور
کجایی؟ نمینویسی؟
pas neveshte ghabliye koo ? chera pakesh kardi. natars enja toye donyaee majazi kasi karet nadare agha!!
ama age dar morede khodet neveshti khodet ro daste kam gerefti ama baraye kasi neveshti khoob baz hamm kheyli por range. midoni adamha hata badtarineshon baz ham noghteye sefidi darand . omidvar bashh .
آری هنوز تشنه زندگی هستم، اما مرگ را چون سرابی یافته ام که هر چند می دانم تشنگی مرا دو چندان می کند، لیکن رفتن و مردن بهتر از ماندن و مردن است..!! که رفتن، پایانیست برای ماندن! هر چند هنوز تشنه باشی.
مرسي سر زديد ... من هر سال روز تولدم دچار افسرگي مزمني ميشوم كه خلاصي از دستش نا ممكن است. شايد به همان عادت زنانه ي مخفي نگه داشتن سن و سال باز گردد... نمي دانم
اين قصه رو انگار همه بلدند
agha ma neveshtano felan tark kardim shooma chera neminevisi?>
براي اون بالايي مينويسم كه جا برا نوشتن نذاشتي :
دلم مخواهد از خود رها شوم همين
Post a Comment
<< Home