Wednesday, February 15, 2006

شادی من کدام است وقتی تمام دستها، حتی دستهای ناپاک بتوانند آلوده اش کنند.

14 Comments:

Anonymous Anonymous said...

میشه دروغ گفت و یه دلی بدست آورد، میشه دروغ گفت و دلی رو شکست. میشه دروغ گفت و یه زندانی رو آزاد کرد، میشه دروغ گفت و یکی رو انداخت زندان. تازه میشه دروغ گفت و آخرشم زد زیرش، بعدشم گفت : اشتباهی فهمیدی. از خودم و دروغهام و از تو و دروغهات بدم می یاد

15 February, 2006 12:51  
Anonymous Anonymous said...

دست های ناپاک همیشه همه کار میکنند حتی ناراحتی هایمان رو هم خراب تر میکنند!

15 February, 2006 19:20  
Anonymous Anonymous said...

شاید اگر عمیق تر بنگری بیابی اش...

15 February, 2006 22:34  
Anonymous Anonymous said...

...

16 February, 2006 18:30  
Anonymous Anonymous said...

تنها به اميد مي‌توان اميدوار بود گرچه توهمي بيش نيست به هر حال اميدوار باش كه پيدا كني شادي را

17 February, 2006 00:48  
Anonymous Anonymous said...

pooof..khob ino ke rast migi...ama zarvanam bad nemige!

17 February, 2006 11:49  
Anonymous Anonymous said...

سرگرمی تو شده بازی با اون دل غمگین و خستم
یادت نمی یاد اون همه قول و قرارهایی که با تو بستم
با این همه ظلم تو ببین باز چه جوری پای این همه قول و قرار من نشستم
نشکن دلمو
به خدا آهم میگیره دا منتو عاقبت یه روز

17 February, 2006 22:12  
Anonymous Anonymous said...

سانچو جان کی میتونه به تو دروغ بگه هان؟
تو که میتونی پوستشو درجا بکنی مگه نه؟
مگه از تو نمیترسه؟

18 February, 2006 01:59  
Blogger پدرام said...

من كه نفهميدم از كدوم لحاظ مشكوك بودم
اون يكي هم تعطيله مثل اينيكي
وقت ميخواهد
فكر ميخواد
از همه مهمتر دل خوش

19 February, 2006 11:35  
Anonymous Anonymous said...

کامنت ها رو نخوندم. نمی دونم اینی که مینویسم تکراری هست یانه....اما این خط نوشته ت منو یاد این انداخت که:
سهم من
آسمانیست که انداختن پرده ای آنرا از من می گیرد...

20 February, 2006 10:49  
Anonymous Anonymous said...

با ايان حساب هيچ ...

20 February, 2006 12:04  
Anonymous Anonymous said...

سانچو جان، غصه نخور. فدای سرت

21 February, 2006 00:38  
Anonymous Anonymous said...

nemidonam ...

21 February, 2006 11:38  
Anonymous Anonymous said...

اوا ببخشین...آویختن رو نوشته م انداختن! چه قدر خندیدم به این اشتباه خودم

21 February, 2006 12:45  

Post a Comment

<< Home