Monday, February 27, 2006

من می گم: با امید میشه زندگی کرد ولی با آرزو نمیشه

تو میگی: تا آرزوت چی باشه؟

من میگم: یه آرزوی حالا دیگه غیر ممکن و دست نیافتنی

اونوقت تو چی میگی؟

Wednesday, February 22, 2006

دختر شما به یه خوابه دراز مدت نیاز داره. ایرانیها بهش می گن

"خوابه یک گل رُز "

Wednesday, February 15, 2006

شادی من کدام است وقتی تمام دستها، حتی دستهای ناپاک بتوانند آلوده اش کنند.

Saturday, February 11, 2006

تو به من خندیدی

و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچهی همسایه

سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلوده به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز

سالهاست که در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تکرارکنان

میدهد آزارم

و من اندیشه کنان، غرق این پندارم

که چرا خانهی کوچک ما سیب نداشت.

Monday, February 06, 2006

قدمی بیرون وجودت بگذار و بگرد

نگاهی به خودت بیانداز

کاملا هراس انگیز است

خیلی احمقانه

منزجر کننده است

تو خیلی نیستی

اگر هر چیزی باشی قدمی بیرون از شهر بگذار

نگاه کن ببین که چه هستی

تو هیچ جا نیستی

چه کسی گفت که به عقب نگاه نکنی؟

باورشان نکن